مثل یکی كه بود هميشه نبود تر
پس از یک سال این است...
بر آیه آیه آینه سوگند دیدمش
در هاله ی موقر لبخند دیدمش
در من اگرچه چشمه ی این چشم ها نبود
آنروز من قسم به خداوند دیدمش !...
افتاد کاسه ی شله زرد از دو دست من
زن ها همه به همهمه گفتند دیدمش !
صد کوه غصه روی دو تا شانه ام شکست
قد هزار مرد تنومند دیدمش ...
با دیدنش تمامی خود را گریستم
در هق هقی که سکسکه مانند ...
....
دی
دَ
مش ...
....
این چشم ها لیاقت دیدن نداشتند
در اضطراب و دغدغه هرچند دیدمش !

آمفی تئاتر ٬ این سالن انتظار شیک
تیر ۱۳۷۸ 
( تیرِ ِ هزار و سیصد و هفتاد و هشت – تیک )
لب می جوم- نمی رود این عادت از سرم-
از پرتقال خونی نارنجی ماتیک !
باید که پرده های سالن ٬ چند لحظه بعد ...
جیغ بلند این تلفن ٬ چند لحظه بعد ...
پرده کنار رفته و بازیگر عزیز
سر می خورد کنار ورق های روی میز
صحنه نمای روسری سرخ بی بی است
یک بطری شکسته و سرباز و شاه پیک
روی تمام دغدغه های عزیزمان
آماده است قل بخورد دلقک کمیک !
*
بازی تمام می شود و گریه می کند
مرد هزار چهره ی من پشت این میمیک ...
طرح تمام این بروشور ها سر من است
در یک فضای خالی و درد آور گوتیک !
سر توی پوستر از ته دل جیغ می زند
آمفی تئاتر با غم من می شود شریک !
با یک اشاره جیغ مرا فید می کنی
پشت صدای گنگ و گلو گیر این موزیک ٬
...
آمفی تئاتر
بر سر من می شود خراب !
مثل یکی كه بود هميشه نبود تر
هي مي شود تحمل سيگار دود تر
پل مي زند پرنده ي معصوم پلك هام
تا اصفهان چشم تو زاينده رود تر
مي خواهمت به خود بكشم ، حل كني مرا
هر لحظه مي شود دل مرداب ، گودتر*!
پروانه تر بيا كه بگيرم تو را و بعد ...
بر تار هاي خود بتنم عنكبوت تر* !!!
پررنگ تر، از آينه امشب مرا بخواب !
از پلک های خسته ی من هم كبودتر ...
مرد چاهار شانه ي مردم ! كدام زن
مي خواهدت زنانه تر از من ، حسود تر ؟!
عريان تر از هميشه نشستم به پاي عشق
آماده ام كه بشكني ام هرچه زودتر ..
*شاعر: آوردن دو قافیه ی معیوب ، آگاهانه می باشد.**
شاعر:سرکارخانمالناز سرخانلو
من هم یک انسان میان میلیاردها انسان از گذشته های دور تا آینده