تقديم به ساحت مقدس ثامن الحجج

 

 
نيمي‌م در محاصره‌ي ديوار، نيمي‌م در محاصره‌ي باد است
جسمم در انتظار فروپاشي‌ست، روحم براي تجزيه آماده است


سلول‌هاي مرده‌ي قلبم را آويز مي‌كنم به ضريح عشق
حتي اگر شفا ندهي آن را، ديگر به چشم‌هاي تو دل داده است!


هي بندبند گرد خودم بستم تا هي گره گره بگشايي چون
آن آهويي كه زير ضمان توست، از بندهاي خويشتن آزاد است


حالا كه خوانده‌اي به جنون عشق، لحن جسور حنجره من را
در صحن چشم‌هاي غزل ريزت روحم در آستانه‌ي فرياد است

 
هر چند پرگرفته‌ترين هستم، اما شبيه خيل كبوترهات
قلبم اسير پنجره فولادي‌ست؛ يعني بر آستان تو افتاده است

 

شاعر:سرکار خانم مهدیه ورزنده *

 

 

اين روزها كه از قلم افتاده شاعري
آقا! برات نامه فرستاده شاعري
شاعر نه، نامه هم نه، كه هر دو حكايتي‌ست
پر ناله، پرگلايه؛ و يا نه شكايتي‌ست
اعصاب خرد از اينكه چرا بيست و هفت سال
از من گذشته و تو هنوز اين همه محال ...
وقتي كسي هنوز شما را نديده است
يعني كه رنجهاي جهان را كشيده است
***
خود را معرفي كنم آخر نگفته‌ام
من بيست و هفت ساله‌ي مشهد نرفته‌ام
من بيست و هفت سال شما را نديده‌ام
اما چقدر نقشه براتان كشيده‌ام
نقشه كشيده‌ام كه بيايم كنارتان
بنشينم التماس كنم بر مزارتان
نقشه كشيده‌ام كه دلم را صدا كنيد
راضي‌ست هر كه رفته، مرا هم رضا كنيد
نقشه كشيدنم دو سه خط مثنوي شده
حقه؟ نه! نه... اگر كلكي معنوي شده،
تقصير كار نيستم اين از جنونم است
عشق شما و دين شما توي خونم است
من قول داده‌ام كه اگر دعوتم كنند
با گنبد و ضريح تو هم صحبتم كنند
خود را كبوترانه پر از آسمان كنم
يك مشت گندم ـ از ته دل ـ نذرتان كنم
اما چه فايده، من از اين شهر دور دست
با هر چه نيست، هر چه ندارم ـ هر آنچه هست ـ
دعوت نمي‌شوم دو سه روزي به ديدنت
تا مثل مانده‌اي برسم به رسيدنت
اينجا تمام ثانيه‌ها خواب رفته‌اند
تقويم‌ها به ديدن مرداب رفته‌اند
اينجا كسي به فكر كسي نيست / سالهاست
من هم كه دائماً دلم ابري‌ست / سالهاست
با فقر دست و پنجه اگر نرم مي‌كنم
سر را ولي به كار خودم گرم مي‌كنم
كاري ندارم آن ور دنيا چه مي‌شود
از كفر و شرك بر سر مردم چه مي‌رود
وقتي هنوز دين شما دين برتر است
بي‌شك برايم اين ور دنيا مهم‌تر است
اين ور اگرچه رابطه محكوم ضابطه است
بين من و شما دو سه خط شعر، رابطه است
در شعر هم كه دارم فرياد مي‌زنم
بي‌حرمتي نباشد اگر داد مي‌زنم!
آخر دلم گرفته مگر از كه كمترم؟
كه هيچ وقت راه به سويت نمي‌برم
كه هيچ وقت قسمت من نيست آمدن
آخر چه صيغه‌اي است، مگر چيست آمدن؟!
اين آمدن كجاي جهان ثبت مي‌شود؟
كه هر چه مي‌روم برسم، باز مي‌رود
در خواب هم نشد كه بيايم سراغ‌تان
حتي گلي نچيده‌ام از خواب باغ‌تان
ديگر صبور نيستم از طاقتي كه نيست
در خود مچاله مانده‌ام از قوتي كه نيست
خوش به سعادت دل شاعر جماعتي
كه مي‌رسند خدمتتان ـ به چه راحتي! ـ
***
قصدم نبود اينكه كسي را خجل كنم
گفتم دلم گرفته، كمي درد دل كنم
جاي جواب نامه اگر شد به اين نشان
آقا كبوتري بفرستيد پيشمان

شاعر:جناب آقای محمدعلی پورشیخ علی