تمام تنم زخمی ست!

زخم های تنم تمام است!

تمام!!!

به شرط:

دیدنت...

والسلام!!

کودکان رفته‫اند و یخ زده است

این هویجی که روی صورت اوست

دستهایی که تکه‫ای چوب است

چشمهایی که هسته آلوست

..

با خودش فکر می‫کند: شاید

گرگها هم که ناگزیر شوند

جای خرگوش، ممکن است امشب

با هویج نشُسته سیر شوند

..

با خودش فکر می‫کند: هر چند

مغز آلوست تلخ و تکراری

بر می‫آید، اگر گرسنه شود

از کلاغ سیاه هر کاری

..

با خودش فکر می‫کند: باید

به خودش ذره‫ای تکان بدهد

خفته در جا حیاط و می‫باید

شور و حالی به این مکان بدهد

..

یا نه ... آن سوی نرده‫ها هم هست

باید از این حیاط دل بکـَنـَد

یک قدم می‫رود که بر دارد

از کمر ـ کودکانه ـ می‫شکند

..

صبح در خوابِ کودکان دارد

پا بپا می‫کند که برخیزند

همچنان نیم خیز و تاخورده

برفها در حیاط می‫ریزند.

 

 

شاعر:سیدعلی میر افضلی*